روزی که آسمان گشوده شد
پس از بیست و دو سال انتظارِ آمیخته با اشک و دعا، پس از گذر از کویرِ درمانهای بیپایان و هزینههای میلیاردی که گاه دانههای امید را در کام ناامیدی میکاشت، سرانجام معجزه در قامت گریههای نوزادی پاک نمودار شد.
پدرِ ۴۹ساله که پنج سال پیش، کشتی درمان را به اقیانوس توکلِ به خدا سپرده بود، اکنون دخترکِ معصومش را در آغوش میفشرد؛ گویی جهان در چشمانِ بههم ریختهاش خلاصه شده بود و برای دریافت گواهی ولادتش به شبکه بهداشت آمده بود.
در گوشهای از اتاق واحد جوانی جمعیت، پدر با چشمانی نمناک به آسمان نگاه کرد و گفت:
«خدایا، امروز را شکر... اما تو را به آن مهری که در دل داری،بسپار که روزی که نظر میکنی، لیاقتِ این نگاهت را داشته باشم.بسپار که پدری کنم تا رویم را پیشِ تو و این گُلِ زندگی سفید نگه دارم...»
ساغر — دخترکی که پس از فصلهای یخزده نومیدی، بهارِ خانهشان شد ، اکنون تنها پانزده روزه است، اما گویی ریشههایش از بیست و دو سال انتظارِ قدکشیده در دل خاکِ صبر، آب خورده. پدر و مادر، گهوارهاش را با دستانی میلرزانند که طعمِ محال را چشیدهاند و اکنون شهدِ ممکنِ الهی را جرعهجرعه میچشند.
آری، گاه خدا درمان را نه در لولههای آزمایش، که در ژرفایِ رضایت مینشاند...
و اینک زندگی آغاز شده است: با اولین تبسمِ ساغر، با اشکهای ریزِ پدری که میداند معجزه، واژهای است که خدا بر خاکِ ایمان مینویسد.
🖌روابط عمومی شبکه بهداشت ودرمان لنجان